سی و چهار سال گذشت

داستانهای کوتاه از زندگی شهیدشیرودی

امروز 8 اردیبهشت، سی و چهارمین سالگرد شهادت خلبانی شجاع و دلیر به نام علی اکبر شیرودی است که مردانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید. به این بهانه نگاهی به زندگی و چند خاطره از حیات مادی او خواهیم داشت.
زندگی نامه شهید علی اکبر شیرودی

داستان‌هایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي

امیر سرافراز ارتش اسلامی سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی، در دی ماه 1334 در شیرود تنکابن به دنیا آمد.

وی دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت.
سپس به تهران رفت و پس از طی مراحل جذب در هوانیروز و آموزش خلبانی به اصفهان اعزام شد.
شهید شیرودی در طول دوران قبل از انقلاب در زمینه‌های مذهبی فعالیت می‌‌کرد و علیه رژیم شاه فعالیت‌هایی را انجام می‌داد.
شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند .
سپس دوره هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد .
شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست.
زمانی که جنگ کردستان آغاز شد شیرودی ساعتی ازجنگ فاصله نگرفت.
 شهید تیمسار فلاحی او را ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آربابا ، بازی دراز ، میمک و دشت ذهاب وپایگاه ابوذر معرفی می کرد .
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان دارد و با بیش از 40بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش ولی باز سرسختانه می جنگید و همیشه عاشق به تمام معنی بود.
شهید علی اکبر شیرودی در نهایت به خلوصی که خواهانش بود رسید و مورد دعوت حق قرار گرفت و در هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 در حالیکه تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند با هلی کوپتر به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید .
جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود.
از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر ۴ساله و ۱ ساله بودند به یادگار مانده است.

داستان‌هایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي

خلبانی متعهد
شهید شیرودی در سال 1351 وارد دوره مقدماتی آموزش خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوانیروز اصفهان منتقل شد. او با پایان دوره آموزش هلیکوپتر کبری به عنوان خلبان به استخدام ارتش درآمد. خلبانی متعهد، مسلمان، عاشق مردم مظلوم و ستمدیده، مقلد امام خمینی(ره) و طاغوت ستیز. یکبار در مانوری که قرار شده بود یکی از اعضاء خاندان طاغوت هم در آن شرکت کند، شهید شیرودی تصمیم گرفت با هیلکوپتر خود به جایگاه بزند تا با این عملش، ضمن شهید شدن، آن عضو ناپاک پهلوی را از روی زمین بردارد. اما این مانور هرگز برگزار نشد و شهید شیرودی نتوانست به مقصود خودش برسد.
خلبانی جسور و فدارکار
وقتی جنگ شروع شد، بنی‌صدر دستور تخلیه پادگانها را صادر کرد، شهید شیرودی آن موقع در پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. دستور داده شده بود که ضمن تخلیه پادگانها، زاغه مهمات را نیز با یک راکت از بین ببرند.
اما شیرودی می‌گوید که حیف نیست این همه مهمات از بین رود. او با کمک چندتن از هم رزمانش با هیلکوپتر به صف مهاجمان عراقی هجوم برده و آنان را متوقف می‌سازند. و با این تزکه اگر بازداشتمان کردند که چرا پادگان را تخلیه نکردید، مهم نیست چون مملکت در خطر است، جلوی دشمن ایستادگی می‌کنند. شجاعت شیرودی در تمام خبرگزاریهای جهان منعکس می‌شود. بنی‌صدر هم برای حفظ ظاهر، چند درجه تشویقی برای شیرودی صادر می‌کند و درجه او را از ستوان‌یار سوم خلبان به درجه سروان ارتقاء می‌دهد.
اما جالب‌تر از همه نحوه برخورد شهید شیرودی با این قضیه می‌باشد که در صفحه بعد آنرا مشاهده می‌کنید.
نامه شهید شیرودی
از: خلبان علی‌اکبر شیرودی
به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع: گزارش
  اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می‌باشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمود‌ه‌ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام.
لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده‌اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوان‌یار سومی که قبلاً بوده‌ام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید.
باتقدیم احترامات نظامی
خلبان علی‌اکبر شیرودی

9/7/1359

شخصیتی والا

هم رزمان شهید در خصوص شخصیت والای شیرودی می‌گویند:

«روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند، متوجه حضور بچه‌ای در آن حوالی شد. برگشت و ابتدا با بال هیلکوپتر بچه را ترساند که از آنجا برود و بعد از اینکه بچه از آنجا رفت، مجدداً حمله خود را آغاز نمود.»

شهید شیرودی پس از دو سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور، به اصرار روحانیون و همرزمان پاسدارش در 20/6/1359 برای یکماه به مرخصی رفت، اما بیش ا زده روز در تنکابن نماند و به محض شنیدن حمله عراق به منطقه بازگشت. در آن چند روزی هم که در مرخصی بود اغلب با لباس کار به میان روستائیان می‌رفت و در گشتزارها به سالخوردگان کمک می‌کرد.

رکورد پرواز

خود شیرودی می‌گوید:« اگر تعریف از خودم نباشد، فکر می‌کنم بالاترین پرواز جنگ در دنیا را داشته‌ام و تا به حال 360 بار از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برده‌ام. البته علت زنده ماندنم پس از چند هزار ماموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی، چیزی جز مشیت الهی نمی‌باشد.

در ضمن ، بیش از چهل هلیکوپتر که من خلبان آن بوده‌ام تیر خورده که البته همه آنها تعمیر شده و الان قابل استفاده می‌باشند.»

روحیه مثال زدنی

شهید علی‌اکبر شیرودی به شدت خود را وقف جنگ و خدمت به اسلام کرده بود. او در جایی عنوان کرده بود:

 «من طاقت نمی‌آورم که دور از صحنه جنگ باشم و تا ثبات منطقه برقرار نشود، استراحت نمی‌خواهم.» این روحیه به حدی عجیب بود که یکبار وقتی فرزندش مریض می‌شود، در پاسخ همسرش که از او می‌خواهد به جبهه نرود می‌گوید: «جان یک بچه در مقابل جان این همه عزیزانی که در حال جنگ هستند، ارزشی ندارد.»

یه وانت گلوله

در بهار 1358 خبری می‌رسد که عده‌ای ضد انقلاب در ارتفاعات «گهواره» در غرب تجمع کرده‌اند و قصد حمله به اسلام‌آباد را دارند.

 تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه موردنظر حرکتی می‌کنند. رهبری تیم آتش را شهید کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای شیرودی می‌آید که «آخ سوختم، آخ» همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده شیرودی همه را میخکوب می‌کند. او در جواب سوالات خلبانان می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمی‌تونم راحت بشینم.» عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد.»

 شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه غیب شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کند، یادگاری خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم گلوله‌هایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت گلوله باید داشته باشم.»

داستان‌هایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي

خاک

تا قبل از جنگ، من برای خاک هیچ ارزش قائل نبودم و همیشه می‌گفتم هیچ وقت برای خاک نخواهم جنگید. اما حالا یک مشت خاک این منطقه، به خاطر حفظ اسلام برای من عزیزترین چیز است. خاک این مناطق با خون شهدایی مانند کشوری و امثال اینها آغشته شده است.

مصاحبه و نماز

شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند.

خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد . چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.

مبارزه جهانی

وقتی در مصاحبه خبرنگاران خارجی، یک خبرنگار اروپایی از او علت وارد ساختن ضربات کوبنده به قوای دشمن را می پرسد، با انگشت دوازده تانک آتش گرفته عراقی و دو فروند هیلکوپتر سوارخ سوراخ شده دشمن را نشان می دهد و می گوید:

«علت اینها فقط امداد الهی و کمک و فضل پروردگار می باشد که به ما این توانایی را می دهد.» شیرودی در پاسخ به سوال خبرنگار که آیا ممکن است محدوده جغرافیایی پروازهای آینده‌اش را برایشان ترسیم کند می گوید:

«بهتر است نقشه دنیا را نگاه کنید زیرا اگر امام خمینی فرمان دهد، در هر نقطه جهان که مرکز کفر است  بجنگم، حتی اگر پایتخت ممالک شما باشد، آنجا را به آتش می‌کشم.»

عمارت زیبا

این خاطره را رهبر معظم انقلاب نقل می کنند که شیرودی به یکی از برادران که از دوستان قدیمی‌اش بود، گفته بود:

 «فلانی! بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم زیرا می دانم که بزودی شهید می شوم.»

 این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی اما شهید شیرودی می گوید: «نه! من سرهنگ ،کشوری را در خواب دیدم. او به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوب برایت گرفته‌ام. باید بیایی توی این عمارت بنشینی.»

 به همین خاطر می‌دانم که رفتنی هستم.

داستان‌هایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي

نحوه شهادت

خلبان یار، احمد آرش نقل می‌کند:

 بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز، مسلسل به دست می‌گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به تانک شلیک کرد و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید.

و اینگونه بود که ستاره درخشان جنگهای کردستان و قهرمان راه سرخ سیدالشهدا در 8 اردیبهشت 1360 به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و پیکر مطهرش پس از تشییع در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده شد.

فرازي از وصیت نامه

هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم.

اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.

داستان‌هایی كوتاه از زندگي خلبان شهيد شيرودي

در كلام بزرگان

مقام معظم رهبري:شیرودی اولین نظامی بودکه به او اقتدا کردم.

حجه‌الاسلام رفسنجانی: من در سیمای شیرودی، چهره مالک اشتر را دیدم.

شهید دکتر چمران: شیرودی ستاره درخشان جنگهای کردستان است. او هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر، به صورت مایل شیرجه می رفت و مثل جنگنده فانتوم مانور می‌داد.

شهید تيمسار فلاحی:
شیرودی از غیرممکن‌ها، ممکن ساخت او ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات بازی دراز، آریا، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:شهید شیرودی + کاوشگر روز, ] [ 8:39 ] [ رضا ملک زاده ]
[ ]